سلام
اين عکس چرا باز نمي شه؟
يادم نمي رود اون لحظات آخر رو که داشتيم سوار اتوبوس مي شديم
يه حس پارادوکسيکال غريبي حاکم بود هم بر ما که مي رفتيم و هم بر شما که مي مانديد...
شما و غريبي .. رفتن همسفران .. تنها شدن.. شوق درک بيشتر .. خوشحالي از ديدن دوباره ي حريم عاشقي
ما و دل را جا گذاشتن.. همسفران را گذاشتن .. کعبه را بيشتر نديدن و ... همه ي اينها در نگاه هاي همسفران اتوبوسي و همسفران برجامانده رفت و آمد مي کرد
چه زود گذشت .. رويايي بيش بود آيا؟