سلام آقاي عباسي
بعد از ده پانزده روز تونستم كه بيام و يه كامپيوتر پيدا كنم
آخه براي يه دوره كلاسهاي داوري بين المللي اومديم فرانسه
خوش به حال شما كه دارين ميرين مكه
واقعا حقتونه ... اينقدر كه ادم خوب و مهربوني هستنين
خيلي دوست داشتم كه حال برادرزادتونو مي پرسيدم... انشا ا... كه خوب شده باشه !!!
براي مامانم دعا كنيد.. خدا حرف منو گوش نمي ده ... شايد كه حرف شما رو بشنوه ...
اينو كه مي گم به هيچكس نگفتم تا حالا... شبي كه محرم بوديم براي اولين بار ...شب تو هتل خواب پيامبر رو ديدم... خواب نبودم چون وقتي افسانه احمدي داشت قرآن مي خوند صداشو ميشنيدم تو خواب هيچكس غير چند نفر از بچه ها رو نمي ديدم.. اما شما با همون پيراهن ليموييتون..تو يه راهرو سفيد ... پيش پيامبر بودين ... داشتين كارهاشو انجام مي دادين ..............