ديد مجنون را يکي صحرانوردبربه رو پشته اي بنشسته فرد
صفحه اش از خاک و انگشتان قلمبر به روي خاک هي ميزد رقم
گفت کاي مجنون بي دل کيست اين؟مي نگاري نامه بهر کيست اين؟
گفت: مشق نام ليلي مي کنمخاطر خود را تسلي مي کنم
چون ميسر نيست با من کام اوعشق بازي مي کنم با نام او
راستي خانوم احمدي، عادت كرديم به عكسهاي هر پُستتون!اين پُست پس چرا عكس نداشت؟
مراقب حال معنوي خودتون باشيد .... لذتي دارد عشقبازي با محبوب آن هم بعد از پاكي ِاحرام ...
هميشه مُحرم بمانيد
محتاج دعاي خير