سلام همسفر عزيزم
اگه اشکهايم مهلتم بدهد مي نويسم تو که همه جا کنارم بودي تمام زمزمه هاي عاشقانه ات با رسول الله که تو هميشه او را محمد خطاب مي کردي خوب در گوشم مي پيچد اين محمد صدا کردنت هنوز بعد از اينکه برگشتيم برايم جالب است چقدر با او دوستي خوش به حالت فکر مي کنم اين قلم نافذت مال همين دوستي ديرينه ي تو با اوست. واقعا زيبا مي نويسي .نوشته هايت مثل سخن هايت برايم ارامش بخش است.باز هم بنويس که الهي خداي محمد ياور اين دستهايي باشد که هميشه احساسات ما را به جريان مي اندازد
التماس دعا
ديروز داشتم يكي از جزوه هاي ترماي قبل رو ورق ميزدم چشمم افتاد به نوشته هايي كه معمولا دور و ور مطالب درسي مينوشتم... دفتر نقاشي ات را ميبندم ميميرم مدادهايت را بردار و مرا دوباره بدنيا بياور ... اصلا يادم نبود که پارسال همين موقع ها بود كه از خدا ميخواسم من رو دوباره به دنيا بياره...خدا جون يعني به اين زودي جوابم رو دادي و گفتي باشه؟ يعني ميشه من (همون من گذشته) مرده باشه ويكي ديگه شده باشم؟! همون بنده اي بشم كه هميشه طاعتت رو بكنه و هيچ وقت از مسيرت منحرف نشم...؟خدايا خودت كمك كن تا ديگه بيراهه نريم ...دست همه مون رو بگير.... تا خدا هست خيالي نيست...