نویسنده مطالب زیر: سیدمحمدرضا واحدی
بوی مدینه میآید..
|
دوشنبه 87 اسفند 5 ساعت 11:30 عصر |
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و داند دل من
شب رحلت پیامبر مهربانیها.. و شهادت فرزندش امام مجتبی.. چه دلگیر است زمین و زمان.. و چه سترگ است غصههای فاطمه.. من هم مثل شما و مثل تمام هستی دلگیرم... اما بوی مدینه میآید امشب... امشب.. طبقهی پنجم دانشکدهی فنی دانشگاه آزاد... اولین جلسهی کاروان دانشجویی.. از همین امشب حال و هوایم عوض شد.. امشب کبوتر دلم با الله اکبر اذان مغرب به پرواز درآمد.. جانم از همین امشب بر سنگفرش سپید بین الحرمین بیتابی را آغاز کرد.. و خودم منتظرم پرواز 29 اسفند را.. وای که زمان چه دیر میگذرد خدایا!
اینجا را یادتان میآید؟ روز اولی که با هم به زیارت رفتیم و آن مأمور وهابی آمده بود و نمیگذاشت با پیامبرمان حالی کنیم.. از همین جا هم سلامی کنید میشنود و جوابتان را میدهد نازنینی که عالم به یمن وجودش سرپاست
امروز در جلسهی کاراوان یکی از همسفران خودمان را دیدم.. یکی که در 13 بدر هم با ما بود.. گفتم اینجا چه میکنی؟ گفت: در مسابقهی سفرنامه برنده شدم و دوباره دارم میآیم.. اتفاق عجیب و جالبی بود.. هم برای من و هم برای راضیه رفیع زاده..
راستی دوستان اینجا هیچ سری نمی زنید انگار.. داشتیم بچهها؟
آخر دست اینکه به یاد همهتان هستم و همواره در کنارم هستید.. مطمئن باشید
|
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|