همه چیز حاضر بود!
حاضر و آماده برای ثبت یک روز خوب و شیرین!قرار بود 13 رجب برای صمیمی ترین دوستم به یک روز به یاد موندنی تبدیل بشه.از مدت ها قبل این روز رو برای جشن نامزدیشون انتخاب کرده بودند.
از صمیم قلب دوست داشتم برم اعتکاف ولی نمی تونستم دل فطمه رو بشکونم و به مراسم نامزدیش نرم!به همین دلیل از خیلی وقت پیش به خودم قبولوندم که اعتکاف امسال قسمت من نبوده.تا اینکه چند روز قبل از اینکه وقت اعتکاف برسه باخبر شدم یکی از اقوام دوستم فوت کرده و مراسم نامزدی به وقت دیگری موکول شده. از اینجا مونده و از اونجا رونده شده بودم.
حالا باید 3 روزی که مراسم اعتکاف برگزار می شد حسرت فرصت از دست رفته رو می خوردم!
یکی دو روزی به همین منوال گذشت تا اینکه دخترعمم گفت اسمم رو برای اعتکاف رد کرده!!!نمی دونستم معجزه شده یا دارم خواب می بینم.اصلا نفهمیدم چه جوری وسایلم رو جمع کردم.در نهایت تعجب وقتی وارد مسجد شدم دیدم که اکثر بچه هایی که تو اعتکاف پارسال باهاشون آشنا شده بودم همون جا هستن!باورم نمی شد.
باورش سخته ولی لحظه به لحظه ای که تو مسجد بودم داشتم رو سنگفرش های مسجدالحرام و مسجد النبی راه میرفتم.نمی دونم حکمتش چی بود ولی یک لحظه هم از فکر سفری که با هم رفته بودیم غافل نمی شدم.
سیزده بدر مدینه بودیم و حالا 13 رجب معتکف بودم.بگذریم که همه ی بچه های پارسال که دوباره دیده بودمشون معتقد بودند که پارسال همون جا بلیط مکه و مدینه رو گرفتم.
حتی دعای کمیل تو مسجد هم منو پر داد به سمت مسجدالنبی.وسط دعای کمیل چند بار ناخودآگاه جمله ی "السلام علیک یا رسول الله" به زبونم اومد!
چه زود گذشت این سه روز به یادموندنی.
قرار بود 13 رجب برام به یک خاطره به یاد موندنی تبدیل بشه ولی حالا 14 و 15 هم به اون روز اضافه شدند!
برای عاقبت به خیری همه دعا کردم. دعای خیرتون رو از من دریغ نکنید.مشتاق دیدار تک تکتون هستم.
|